شعرو دل نوشته

سجاده های العجل

شعرو دل نوشته

سجاده های العجل

بسم رب الهدی

نمی دانم سر از کدام گوشه ی قصه ی دل تنگی هایم بگشایم  

که بازگوی سر گردانی  که روزگار، فراقت را به رخ تنهاییم نکشاند.

صبح جمعه می دمد، دوان دوان غروب را به خودی خواند

که شاید بیایی، تا دیگر در هنگامه ی غروب به نفس نفس نیفتد.

جمعه دیگر خسته شده، می نالد که چرا در بین هفت همیشه عاجز

روزگار او طلایه دار انتظار آمدنت باشد.

نمی دانم در کجای عالم نظاره گر دلتنگی هایمان هستی،

نمی دانم چقدر باید شاهد ظلم های بر ما رفته باشی

تا مجوز آمدنت صادر شود؛ آنقدر می دانم که

اگر بیایی حتی ثانیه هامان لبریز از خدا می شود.

ولی بیا تا خدا هم با ما برسر سفره ها سرورمان بنشیند.

«سراینده: صدیقه السادات حسینی»